اختلاف طبقه متوسط با نوکیسگان رانتی زمین تا آسمان است اما شما تشخیص نمی دهید آقای جلیلی
به گزارش کارکادو، وحید جلیلی چهره ای است که اینروزها با گفتگوی ۱۳ هزار کلمه ای با مجله سوره در قامت قائم مقام رسانه ملی موج جدیدی از حاشیه ها را در دایره فرهنگ و رسانه بوجود آورده و واکنش های متفاوتی را برانگیخته است، او از یک طرف طبقه متوسط را انکار کرده و از طرفی دیگر حرفی را که به نقل از او قبلاً گفته شده بود که صداوسیما باید برای ده درصد حزب اللهی ها برنامه تولید نماید، را تکرار می کند.
حسین قره: باآنکه در اینروزها مواضع متفاوت و گوناگونی روی نقطه نظرات جلیلی اتخاذ شد و هر جریانی با نیتی سخنان او را با حاشیه و تعریضی بازتاب داد؛ اما بنیان های متعارض حرف های وی در این گفتگو برابر هم قرار نگرفت. گفتگویی که در ۱۳ هزار کلمه بازتاب آشوب ذهنی کسی است که مدیریت کلان رسانه مملکت را با یار دیگرش پیمان جبلی به دست دارد. وحید جلیلی و همفکرانش پشت سنگرهای خیالی جبهه فکری که خود آنرا گشوده اند و خود نگهبانی می دهند و خود شهید و شاهد آن هستند، تصویری هم زمان از مظلوم بودن و مظلومیت خود دارند درحالی که بالاترین سمت ها را هم به دست دارند. سکاندارانی که هم فریاد هل من مبارز سر می دهند و هم از شهیدسازی خود رونمایی می کنند. تعارضات این جریان که در عین کوچکی و خُرد بودن بزرگنمایی هایی از نداشته هایشان می کنند و آن چنان دیگران را به چالش می کشند که هیچ وقت خود حاضر نیستند در چنان موقعیتی قرار بگیرند.
بگذارید بدون سند این طیف را روایت نکنیم چون که خودشان خویش را به خوبی روایت کرده اند و بازتاب داده اند و نمونه اخیر آن، گفتگوی وحید جلیلی است.
طبقه متوسط، انکار واژه ها نیست انکار مردم و آدم هاست
وحید جلیلی در این گفتگو وقتی به بحث طبقه متوسط می رسد، ضمن انکار چنین طبقه اجتماعی تلاش می کند بخشی از جامعه را در حد واژه ی برساخته شده در برخی از دانشگاه ها محدود کند که عده ای از مدیران پیشین صداوسیما با چماق چنین واژه ای از ساختار پول گرفته اند تا برنامه سازی کنند. اول وجود چنین پدیده اجتماعی را منکر می شود که وجود ندارد بلکه کلیدواژه ای برای دریافت رانت است، اما قدری جلوتر در جان مطلب، این طبقه را این گونه تعریف می کند: «در برخی مقاطع طبقه ای با شکل دادن به ادبیات انتقادی، امکانات صداوسیمای جمهوری اسلامی را به نفع خود تسخیر کرده است که این ریشه در فضای آکادمیک ما دارد. مثلا کلیدواژه ای به نام «طبقه متوسط» می سازند که طبقه متوسط نیست بلکه بزک شده طبقه مرفه نوکیسه بی هویتِ بی آرمانِ غرب زده است. انرژی خویش را خیلی مواقع از اینجاها می گرفتند که باید سبک زندگی ما، خواسته های ما را بازنمایی کنی، ضریب بدهی، برجسته کنی، ما را غالب نشان دهی. اگر این کار را نکنی ما با تو درگیر می شویم. مدیریت هم از ترس این فضا یا برای به دست آوردن تأیید این جریان، جهت گیری حرکتش را تعیین می کرد.»
جلیلی قدری بعد همین حدودی که طبقه متوسط، طبقه متوسطی که آقایان می گفتند نیست، بلکه بزک شده ی طبقه مرفه و نوکیسه و... است، چیز دیگری می گوید: «شما در اتاق های مدیریتی صداوسیما می بینید با چند واژه، تخصیص منابع صورت می گیرد؛ طبقه متوسط، مخاطب عام، قشر خاکستری، مرجعیت رسانه ای و... وقتی تبارشناسی می کنید می بینید این واژگان در فلان گروه جامعه شناسی در دانشگاه های تهران پخت وپز شده، به فضای مطبوعاتی رسانه های غرب زده پرتاب شده و از آنجا به فضای داخل سازمان نفوذ کرده و نرم افزار مدیریتی شما در حالیکه همه کسانی که دور میز نشستند حزب اللهی و سپاهی هستند و سابقهٔ انقلابی دارند، نرم افزار آنها همچنان همان است و با همان ادبیات حرف می زنند و با همان ادبیات هزاران میلیارد امکانات را تخصیص می دهند و روز به روز رسانه را نامتوازن تر می کنند، بعد هم نعل وارونه می زنند و خودشان را مدافع اکثریت معرفی می کنند و جا می زنند.»
بماند که گفتگو کننده تلاش می کند تا جلیلی را به دوره مدیریت او هدایت کند؛ اما دقیقاً نکات و نگاه وی در همین دو پاراگراف خلاصه می شود. این که جلیلی اصلا تعریف درستی از طبقه متوسط شهری ندارد و نمی داند در رابطه با چه سخن می گوید. آن اقلیتی که او به نام مرفه بی درد غرب زده و نوکیسه تعریف می کند، اصلا مخاطبان میلیونی نیستند، آن نوکیسگان از اول انقلاب هم مخاطب صداوسیما نبودند و نه بعدا که از دل سالهای دهه هفتاد که برپایه توزیع رانت دولتی نوکیسه های انقلابی متولد شدند و پدیده آقازادگی عنوان شد، این جماعت آن قدری نبودند که بتوانند به جمعیتی میلیونی تبدیل شوند که سبک زندگی خودشان را بتوانند تعریف کرده و به جایی تحمیل کنند. این جوانان آقازاده نسل دوم مدیران دولتی و انقلابی آن قدر ذوب در فیک های برساخته بودند که نمی توانستند اصالت طبقه متوسط را داشته باشند، همان هایی که زندگی به قول فرنگی ها لاکچری نه در قد و قواره آنها بود و نه آنرا بلد بودند.
طبقه متوسطی که جلیلی تلاش در انکارش دارد و در ضمن با ادبیات چپ زده ای کسانی همچون جلال آل احمد آنان را می نوازد، اتفاقا طبقه ای است که چه در سایه انقلاب و چه قبل از آن به مدد مشروطه از حقوق خواندن و نوشتن و تحصیل مجانی قوانین اساسی مشروطه و انقلاب با سواد شده اند و فَن و حرفه جدید را آموختند و برپایه آموخته ها و تحولات جهان را دیدند. اتفاقا باید به آقای جلیلی گوشزد کرد که آل احمد و شریعتی و تمام جوانانی که انقلاب ایران را رقم زدند، از همین طبقه متوسط شهری برآمدند، جوانانی که استعدادشان کشف شد و راهی به دانشگاه ها پیدا کرده بودند، آموختند و بعد به شهر و روستای خود رفته و دانش خویش را گسترش دادند. در واقع تغییر مناسبات شغلی و معیشتی و گسترش اطلاعات و... روستائیان ایران و شهرنشینان را به طبقه ای با مطالبات واقعی متوسط تبدیل کرد وگرنه آن نوکیسه ها که با آقای جلیلی در سرچشمه از یک آبشخور نوشیده اند و او رانت مدیریتش را برداشته و آنان رانت ثروتش را، آن قدر گسترده نبودند که بتوانند در اتاق های فکر به «قشر خاکستری» تبدیل شوند و بطور قطع مدیران پیش از این آقایان هم می دانند که طبقه متوسط ایران که از دوره مشروطه به این سو به دنبال دو آرمان «عدالت» و «آزادی» دویده است و نیروی خویش را بسط و گسترش داده، می تواند به هر چیزی پشت کند و اراده خودش را نشان دهد.
کما این که امروز که با رسانه ملی قهر کرده است، آثار و عوارض آنرا می بینیم و تلویزیون با میلیاردها دلار پول بی زبان نفت و رانت های تبلیغاتی دولتی و چه و چه و با مدیران ترازی چون آقای جلیلی و جبلی در آستانه ورشکستگی است و مخاطب را در کف سال هایی که جمعیت ایران ۶۰ میلیون بود، را هم ندارد.
مدیران بسیاری چون جلیلی اهل حرف چند پهلو بوده و هستند؛ اما این بیرون، بیرون سنگر و قلعه ای که آنان نشسته اند ما مردم می دانیم چه منطقی داریم و از رسانه چه می خواهیم.
بیشتر بخوانید: آقای وحید جلیلی! خودتان نگران رویکردتان نشده اید؟ / مسیری که جلیلی در پیش گرفته حتی برخی از حزب اللهی ها را نگران کرده است صداوسیما هم از درون آشفته است هم از بیرون؛ نه مدیر می ماند نه مخاطب/ مدیران چه بر سر خود آوردند؟ آیا تندروها ذاتا نفهم هستند؟ نتفلیکس تراز چیست آقای جلیلی؟
وحید جلیلی در این گفتگو چند باری اسم نتفلیکس کمپانی فیلم سازی که در بستر وب تعریف شده و در آن اکران می کند را نام می برد. وقتی به ضعف مدیریت او و همکارانش که رسانه ملی به آنان سپرده شده اشاره می شود، جوابش این است: «موقعی که صداوسیما را تحویل گرفتیم، متوسط بیننده سریال ها ۲۴ درصد بود. نتفلیکس که تحویل نگرفتیم. یک طوری حرف می زنند که یک جریان رسانه ای متنوع، رنگارنگ، پررونق و پرمخاطب داشتیم و یکباره افول کرد!»
جلیلی بعد از این گفتار، مدیران قبل از خویش را توبیخ می کند که مگر آنها در ۲۸ سال مدیریت خود چه کرده بودند. بماند که مدیریت علی لاریجانی و عزت الله ضرغامی و سرافراز و علی عسگری را در یک ترازو قرار دادن و در یک دسته تعریف کردن و نگاهی به تحولات اجتماعی و مقاطع تاریخی نداشتن و حرف کلی زدن نشان میدهد که شما از مدیریت کلان آگاهی نداری و نمی شود مسیر افت مخاطب و ریزش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتماد عمومی را محصول درون سازمانی بدانید. مگر این که بخواهید با هیاهو، پرسش ها را پاسخ ندهید.
بگذریم اما نتفلکیس ماجرای دیگری است، آقای جلیلی وقتی می گوید نتفلیکس که تحویل نگرفته ایم رسما به چند نکته ای که هم زمان انکار می کند اذعان دارد، اگر نتفلیکس استاندارد آقایان است، حتما میزان بالای مخاطب جهانی این شبکه رسانه ای را قبول دارند. این شبکه برای رسیدن به این میزان از اقبال، صرفاً سرگرمی تولید نکرده است، هیچ اثر هنری صرفاً سرگرمی نیست، مساله تولید اثر هنری است که در ابعاد صنعتی تولید و عرضه می شود و توسعه می یابد، برای تولید سرگرمی عوامل ترازی وجود دارد و معیارهایی که با معیارهای نتفلیکس جهانی ساخته شده و عرضه می شود، به عبارتی بیشتر شخصیت ها و قصه ها و برنامه های سرگرمی که نتفلیکس می سازد یک این همانی با تمام آدمیان دارد که من در ایران، شخصی در الجزایر و کسی در پاریس و چین و مسکو مشتری آن می شویم. مساله رعایت استانداردها و ترازها و دادن آزادی عمل به تولید کننده و هنرمند است و احترام گذاشتن به سلایق و تنوع نگاه آدم ها.
این که آقای جلیلی می گوید نتفلیکس تحویل نگرفته است اذعان به گستره مخاطب آن شبکه است. او اگر با همین معیار به مدیریتی که به عهده گرفته است، نگاه کند، آن وقت تعارضات کلامش را پیدا می کند، این که نمی شود با نگاه بسته و حذف و محدودیت قلع وقمع کسانی که هنر و سرگرمی را می شناسند به مخاطب بالا رسید و آنها را جذب کرد. مساله حذف نیست، شما می توانید در همه جای دنیا برپایه اصولی، کسانی را حذف کنید، مساله جایگزین ها هستند، آقایان جلیلی و جبلی جایگزین هایشان هم نه در جهت جذب مخاطب که در جهت کاهش آن گام برداشته اند.
نکته اینجاست که آقایان تصورشان این است، هر چه تولید کنند با هر کیفیتی از آنجاییکه مفت و به مجانی پخش می شود، مردم نگاه خواهند کرد. درحالی که اگر نسبت ها گرفته و شاخص هایی چون گرانی اینترنت در ایران و قدرت خرید مردم در این دوسال را جمع کنید، آن وقت اقبال مردم به شبکه نمایش خانگی به شما می گوید که مردم حاضرند در چنین شرایطی پول بدهند اما برنامه مفت که آینه آنها نیست را نگاه نکنند. هرچند که با احتساب پول نفت و مالیات و درصدهای دولتی بسیار هم گران پای مردم درمی آید، یعنی بسیار بالاتر از آن چه که پای شبکه نمایش خانگی پول می دهند.
جمعیت و درصدها
وحید جلیلی در این گفتگو بارها از نسبت های جمعیت صحبت می کند، از ۵۰ و ۴۰ و ۳۰ درصد، واقعا اگر بخواهید درصد جمع کنید چیزهایی از آن بیرون می آید که با هیچ منطقی درست نیست، همچون این که در هیچ جای جهان یک اقلیت ۳۰ درصدی نداریم. بنا بر تمام آن چه علم جامعه شناسی می گوید ۳۰ درصد از هر جامعه ای می تواند یک اکثریت باشد چون که جوامع با این معیارهای کلان تعریف نمی شوند و در روبروی ۳۰ درصد الزاما یک طبقه ۷۰ درصدی وجود ندارد بلکه آن ۷۰ درصد هم به درصدهای کوچک تر تقسیم می شود؛ اما از اینها می گذریم وی در بخشی از گفتگو می گوید: «ما نگران چه چیزی هستیم؟ نگران حذف هستیم؟ چطور اگر شما به مدت چهل سال پنجاه درصد جمعیت کشور را سانسور کنید، هیچ اشکالی ندارد؛ ولی اگر یک سلبریتی که بیست سال روی آنتن بوده، ۶ شش ماه نیاید از بسیج دانشگاه شریف سروصدا می کنند تا رسانه های جبهه فرهنگی انقلاب تا...!» واقعا این معادله چگونه به دست آمده است. ۵۰ درصد جامعه ایران به مدت ۴۰ سال حذف شده اند، البته او منظورش را مشخص نمی کند، جلوتر می گوید منظور ۵۰ درصد جامعه روستایی ایران در چهل سال قبل بوده است. خب مگر در تمام آن سال ها در تمام روستاهای ایران برق بود که تلویزیون باشد، آخر این چه نوع استدلالی است، من مدافع کار مدیران پیشین نیستم و از منتقدان مدیران سابق صداوسیما هستم؛ اما ایراد و اشکال این نیست که جلیلی می گوید، وقتی ۸۰ درصد روستاهای کشور برق ندارد اگر مدیر رسانه برای آنان برنامه سازی نکند که کار غلطی نکرده است، آخر برای کسی که نمی بیند چه را بسازد، مساله اینست که ایشان با منطق و استدلال مدیریتی بیگانه است. در این ۴۰ سالی که جلیلی می گوید، ۸ سالش را کشور درگیر جنگ سخت بوده است و نه شهری و نه روستایی برنامه ای برای دیدن نداشته است. اصلا سرگرمی مطرح نبود. ایشان سطح جامعه روستایی ایرانی را با فاصله زیاد از جامعه شهری و طبقه متوسط می داند. درحالی که اگر درک درستی از طبقه متوسط و کارگر و روستائیان ایران می داشت این همه اظهارات متناقض را نمی گفت. واقعا استخراج درصد و عددها از کدام منبع است.
اگرچه می شود برای اغلب بندها و سرفصل های این مصاحبه دلیل آورد که جلیلی ضد علم و مراکز علمی و دانشگاهی است که در تمام گفتگو موج می زند، میتوان متوجه شد که او ضد هر نوع تحلیل علمی و آکادمیک است، نگاه چپ زده ای دارد که جوانان پیش از انقلاب داشتند و حتی در بعضی مواقع نگاهش به آموزه های اسلامی هم نزدیک نیست.
۵۷۵۷
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب