بهروز غریب پور:
بی صاحب ترین شغل دنیا را داریم
به گزارش کارکادو، ایران تئاتر نوشت: بهروز غریب پور برای سال جدید آرزو دارد که صنف هنرمندان تئاتر، صاحب پیدا کند و مسؤلان بفهمند که این هنر، یک امر سرگرم کننده نیست.
بهروز غریب پور، پژوهشگر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر و سینما، نام و چهره ای معتبر و شناخته شده در عرصه هنرهای نمایشی است. باآنکه او تابحال فعالیتهای فراوان و ارزشمندی برای اجرای نمایش های صحنه ای و عروسکی داشته، اما در دو دهه گذشته، بیشتر به اعتبار اجرای اپراهای عروسکی اش در تالار فردوسی مطرح بوده است. آخرین اثر هنری این هنرمند، پارسال هم اجرای «اپرای عروسکی عاشورا» در تالار وحدت بود که این دفعه با تغییر در شیوه اجرا، غریب پور علاوه بر عروسک ها، عروسک گردانان را هم روی صحنه به نمایش گذاشت تا دوست داران این گونه نمایشی، شاهد زحمت و تلاش هنرمندان در هنرِ جان بخشی به عروسک ها باشند. به مناسبت سال جدید و تعطیلات نوروزی، پای سخنان بهروز غریب پور نشستیم تا مروری داشته باشیم بر مهم ترین فعالیتهای ایشان در سالی که گذشت. سال گذشته از نظر کار و فعالیت هنری برای شما چطور گذشت؟ در سال ۱۴۰۱ برای من یک اتفاق بزرگ هنری افتاد. پس از یک دهه ونیم اجرای اپرا در تالار فردوسی و پنهان ماندنِ بازی دهندگان و رویت عروسک هایی که به نحو عالی بازی داده می شدند، من یک فاصله گذاری غیرمتعارف را آغاز کردم و آن اجرای «اپرای عاشورا» بر روی سازه سفری به صورت اکسپوز در تالار وحدت بود، یعنی شما هم بازی دهنده را می دیدید و هم عروسک را. این اتفاقی بود که من چند سال آرزو داشتم در خارج از ایران انجام بدهم. به یک فستیوالی که قبل از پاندمی کرونا دعوت شده بودم، پیشنهاد کردم به صورتی که عرض کردم، اپرای عاشورا یا هر اپرای دیگری را اجرا بکنم. خوشبختانه این ایده در عمل هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت. در اجرای تالار وحدت، در حالیکه عروسک ها طبعاً نسبت به فضای تالار فردوسی کوچک تر به نظر می رسیدند، ناگهان این مورد که ۳۰ نفر روی کل سازه قرار گرفته باشند و عروسک ها را بازی بدهند، بر تماشاگر تأثیر مضاعف گذاشت. این حرکت ستایشی از عمل بازی دهندگانی بود که طی سالیان سال در اپراهای مختلف، هنرمندانه اجرا می کردند اما از چشم تماشاگر پنهان بودند، یعنی در نهایت تواضع صورت می گرفت. در عین حال برای من مفاهیم دیگری از نظر زیبایی شناسی و فاصله گذاری در اجرای یک اثر صحنه ای داشت که در شناسنامه هنری من اساسا به یادگار خواهد ماند. شما در چارچوب اپرای عروسکی، به ستایش خیلی از شعرا و ادیبان پارسی و همینطور موضوعات مذهبی و تاریخی مانند واقعه عاشورا پرداخته اید. پیش از این هم سال ها تئاتر صحنه ای برای بزرگسالان و نمایش های عروسکی و خیمه شب بازی اجرا و پژوهش کرده و حتی یک فیلم مستند در رابطه با ی هنر خیمه شب بازی ساخته اید. با عنایت به شروع سال جدید و پیشینه هنری شما، چه پیشنهادی دارید که بتوان از راه هنر نمایش و سینما، مردم را با آیین های باستانی و سنتی ایران آشتی داد و آنها را به سمت وسوی ریشه های کهن و آیینی شان بازگرداند؟ من نه فقط به ستایش شاعران، که حتی در «اپرای عروسکی عاشورا»، به ستایش آنچه که محتشم کاشانی بعنوان یک شاعر انجام داده، پرداختم، یعنی او را که از مریدان امام حسین (ع) بوده، از تونل زمان در قرن دهم هجری گذراندم در واقعه کربلا تبدیل بشود به یک انسان فعال و مدافع. ازاین رو «اپرای عاشورا» هم در ستایش یک شاعر است، چون معتقدم من در مورد هر شاعری کار کردم، آنها با سوژه شان یکی و یگانه شدند و بنابراین از مرز زمان گذشتند. اما در مورد پرداختن به آیین های باستانی و سنتی ایران، باید بگویم تنها مسئله ریشه های کهن و آیینی نیست. مسئله اصلی آشتی دادن مخاطب با تئاتر است. خیلی ها هنوز از تئاتر می ترسند و فکر می کنند تئاتر متعلق به یک قشر خاص است و این قشر خاص، روشنفکران و کتاب خوانده ها هستند. من با اجرای نمایش های «بینوایان» و «کلبه عموتُم»، جمع فراوانی از مخاطبان را جذب تئاتر کردم. فراموش نکنید که «بینوایان» در فرهنگسرای بهمن (کشتارگاه سابق) اجرا شد و هفت ماه روی صحنه بود و فقط آن قشر خاص تماشاگر ما نبودند. در مورد احیای سنت ها هم، من خیمه شب بازی را به شیوه قاجار کار کردم، چون بر این عقیده ام مردم باید ببینند آنچه که یک زمانی به خاطر عدم اعتماد به نفس به آن علاقه مند بودند و جراتش را نداشتند، بعنوان میراث فرهنگی پرارزش است. در مورد تعزیه و نقالی هم همین کار را کردم. یکی از صحنه های اپراهای «خیام» و «مولوی» و حتی «سعدی»، عنایت به نقالی و تختِ حوضی است. مثلا در اپرای «سعدی» من یک تختِ حوضی اجرا کردم یا در اپرای «خیام»، سایه بازی و نقالی دارم. در اپرای «مولوی»، پرده خوانی است. همینطور ما نباید مقلدهایی نباشیم که آن چه را در غرب اجرا می شود و مورد تایید قرار می گیرد، بلافاصله ترجمه و اجرا بکنیم. من همیشه از ترجمه آثار فقط به صرف اینکه ما از غرب عقب نیفتیم مخالف بوده ام و معتقدم این آسان ترین کاری است که میتوان کرد و تماشاگر را از دست داد. مخاطب را باید با همه جلوه های نمایشی به صورت مدرن و با مضامین مختلف آشنا کرد. الزامی ندارد که ما هم اکنون فقط تکرار مکررات بکنیم. حتی من در خیمه شب بازی به شیوه قاجار، اعمال نظر کردم که آن چه غیرجذاب و غیرموثر باشد، حذف بکنم. در اجراهایی که خارج از کشور داشتیم، وقتی کارشناسان کار را دیدند، گفتند این بهترین شیوه در حفظ سنت است که گروه شما، تلفیقی از مطرب ها و نمایشگران سنتی و نمایشگران تحصیل کرده و آکادمیک است. ازاین رو دغدغه ام از چهارده سالگی که وارد تئاتر شدم تا امروز، تغییری نکرده و آن، جذب حداکثری مخاطب بود. آقای غریب پور، به نظرتان آیا اجرای نمایش های مناسبتی در ایام نوروز، می تواند باعث بشود مخاطب عام هم به سالن های تئاتر بیاید؟ آیا شما در طول اجرای اپراهای عروسکی تان، هیچگاه پژوهشی در مورد مراسم نوروز داشته اید تا در فرصت مناسبی، نمایشی با مبحث نوروز یا حال وهوای کاملاً ایرانی برگزار بکنید؟ من تمام نمایش هایی که تابحال کار کرده ام، کاملاً ایرانی اند، ولی یک اثر موزیکال را برای کودکان به مناسبت شب یلدا کار کردم اما هنوز روی صحنه نرفته، مثل بسیاری از کارهای دیگرم که در بایگانی مانده اند. به این علت که تهیه کننده باشعور وجود نداشته است، یعنی باید همیشه کاری عرضه بکنید که به شما بگویند آری یا نه! ولی تهیه کننده باشعور باید به من بگوید آقای غریب پور، بیایید روی این مورد کار بکنید. من تاکنون چنین تهیه کننده باشعوری ندیده ام. یک تصور غلطی داشتم که «همای همایون» را قرار بود بر مبنای تفکرات خواجوی کرمانی بنویسم و اجرا بکنم و این نخستین و آخرین بار بود که من بوسیله ی یک مار گزیده شدم! یک هیئتی آمدند پیش من و گفتند «خواجوی کرمانی ما به فنا رفته، شما که خیام و حافظ و سعدی را کار کرده اید، روی خواجوی کرمانی هم کار بکنید» اما از سال ۹۶ تا امروز، کار ما هنوز به ثمر نرسیده! من خلاء بزرگ را از طرف تئاتری ها نمی دانم، بلکه از طرف مدیران غیرفهیم می دانم که میز برای شان مهم تر از ریسک است.
آرزوی صنفی شما در سال ۱۴۰۲ برای فرهنگ و هنر چیست؟ آرزو می کنم که صنف ما و همه هنرمندان، صاحب پیدا بکنند! ما بی صاحب ترین شغل دنیا را داریم. ببینید طی سه چهار سالی که ما به خاطر عدم اجرا با مشکلات کمرشکنی روبه رو بودیم، خانواده تئاتر کاملاً به سمت مشاغل و حرفه هایی رفتند که برای گذران زندگی، اندکی درآمد داشته باشند. در حالیکه در همه دنیا برای هنرمندان ارزش قائل بودند و بیمه بیکاری به آنها دادند. در دوره پاندمی که ما اصلاً نمی توانستیم اجرا بکنیم، طبیعتاً اگر جامعه ای به ما نیاز دارد، باید ما را حفظ می کرد، ولی دریغ از یک ریال کمک برای چنین دوران سختی. ازاین رو آرزویم این است که باردیگر مسؤلان بفهمند که تئاتر یک امر سرگرم کننده نیست. تئاتر می تواند در چرخه فعالیتش همه گونه باشد اما تئاتر به معنای تئاتر موثر و اندیشمند، جزئی از عناصر ترقی و حفظ فرهنگ این جامعه است. تا حالا من نه رئیس جمهوری و نه وزیر فرهنگ و ارشادی را دیده ام که اهمیت این قضیه را درک کرده باشد. در پایان، اگر خاطره شیرین و بامزه ای از سال ها فعالیت در حوزه تئاتر به یاد دارید، خوش حال می شویم بازگو بفرمایید. من سال ۱۳۵۴ نمایشنامه ای را نوشته بودم به نام «افسانه ترس» که این نمایش نخستین و آخرین تور یک گروه تئاتری در سراسر کردستان بود. ما در شهرهای بانه، سقز، قروه، مریوان، بیجار نمایش مان را اجرا می کردیم. همه این شهرها کم وبیش یک سالن اجتماعات مناسب داشتند، ولی به بیجار که رسیدیم، متوجه شدیم اصلاً سالن اجتماعات یا سالن تئاتر ندارند. من در ملاقاتی که با فرماندار داشتم و استقبال گرمی از من و همراهانم در دفترشان کردند، گفتم «باید زودتر جلسه را ترک بکنم که محل اجرا را ببینم.» ایشان گفتند «ما یک سالن بسکتبال داریم که نمایش باید آن جا اجرا بشود». گفتم «آقا، این کار اصلاً برای آن جا طراحی نشده! ضمن اینکه در چنین سالنی با چنین جمعیتی، صدا به صدا نمی رسد.» به ما گفتند «ما برای تماشای این نمایش، دعوتِ عام کردیم». گفتم «این کار غلط است». حالا تصور بکنید در یک سالن سه چهار هزار نفری باید این نمایش را اجرا می کردیم. رفتیم سالن را دیدیم و من تغییرِ طراحی صحنه دادم. بعد وقتی داشتیم برای صرف ناهار در خیابان می رفتیم و قدم می زدیم، دیدیم روی یک جیپ، بلندگویی نصب کرده اند و می گویند که: «اهالی محترم بیجار! به علت اینکه نمایش «افسانه ترس»، ترسناک است، لطفاً فرزندان خویش را برای تماشای این اثر نیاورید!» نشان به آن نشانی که تمام مردم بیجار بعلاوه بچه قنداقی ها به سالن آمدند! هنگام اجرا، سالن نه تنها روی سکوها جای کافی برای تماشاگران نداشت، بلکه در خود صحنه هم جمعیتی نشسته بودند که بازیگران ما هنگام اجرا، بین مردم گم شده بودند! آخر نمایش همه آمدند و تشویق مان کردند اما فکر نمی کنم هیچ کس آن نمایش را فهمیده باشد که چه بوده است. واقعاً یک فرماندار باید خیلی کودن باشد که چنین تبلیغی برای تماشای نمایش بکند! چون وقتی شما به مردم می گویید نمایش ترسناک و هیجان انگیز است و به تماشا نیایید، اتفاقاً یعنی بیایید! ۵۷۵۷
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب